سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلیمان میان پادشاهی و مال و دانش مخیّر شد، پس دانش را برگزید و با این انتخابش ، دانش و مال و پادشاهی به او بخشیده شد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :2
کل بازدید :38604
تعداد کل یاداشته ها : 3
103/1/30
10:46 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
hamid zareei[3]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
.: شهر عشق :.

تاریخ تهران قدیم را کوچه به کوچه طی می‌کنیم و در بافت مذهبی این شهر به تکیه‌ها و حسینیه‌های قدیمی‌ای می‌رسیم که در ماه‌های محرم و صفر و ماه رمضان محلی می‌شد برای عزاداری و انجام مراسم مذهبی مردم تهران. در این تکیه‌ها اگر گذری داشته باشید در تک‌تک دیوارها، آجرها، داربست‌های قدیمی آن می‌توان ردپای آدم‌هایی را دید که در گوشه و کنار تاریخ تهران قدیم لحظه‌ای پررنگ بودند و دست آخر دست روزگار یا آنها را مقابل رگبار تیر قرار داد یا به مرگ طبیعی به خاک سپرده شدند. در میان تکیه‌های تهران قدیم که تاریخ را ورق می‌زنیم به تکیه دولت در چهارراه سیروس می‌رسیم؛ تکیه‌ای که در تقاطع خیابان سیروس و مصطفی خمینی قرار دارد و سابقه تاریخی تاسیس آن به دوره قاجاریه برمی‌گردد؛ تکیه‌ای که در ابتدا برای عزاداری درباریان و حکومت یان به وجود آمد و به مرور آن تکیه و خیابان سیروس و محدوده بازار به یکی از بزرگ‌ترین محل‌های عزاداری تبدیل شد. با روی کار آمدن رضاخان، این تکیه به محل عزاداری قزاق‌ها تبدیل شد و همه‌ساله با آغاز محرم، قزاق‌ها و در راس آنها رضاخان برای عوام فریبی به سر و روی خود گل می‌مالیدند و عزاداری می‌کردند اما گذر تاریخ این تکیه را به یک تکیه مردمی تبدیل کرد. این محل هر سال با شروع محرم یکی از بزرگ‌ترین پایگاه‌هاست و تقریبا تمام دسته‌ها و هیات‌های عزاداری معروف بازار که در روزهای تاسوعا و عاشورا راه می‌افتند، در این چهارراه با یکدیگر مواجه می‌شوند. یکی از معروف‌ترین علامت‌ها که هر سال به سمت چهارراه سیروس و تکیه دولت می‌آورند، طوق مرحوم طیب حاج‌رضایی است؛ طوقی که تنها از یک تیغه بلند تشکیل شده و حمل آن بسیار مشکل است. زمانی خود طیب این علامت را در صدر هیات راسته بازار بزازها حمل می‌کرد و حالا هم بازماندگانش هر ساله طوقش را به یاد او به چهارراه سیروس می‌آورند. همه نوچه‌های طیب چه آنها که هنوز مانده‌اند و چه آنهایی که مرده‌اند هنوز روز یازدهم آبان ماه 1342 ساعت چهار صبح و صدای شلیک گلوله‌ها را از جوخه آتش به یاد دارند؛ زمانی که «طیب حاج‌رضایی» لوطی تهران قدیم را به زانو در آورد و اما اعتقاد او به اسلام همچنان از او و زندگی گذشته‌اش دو وجه تاریک و روشن ساخته بود، باقی ماند. طیب از زیر پوست شهر آمده بود، از پایین‌شهر. نیم قرن زندگی کرد و دست آخر بیعتش با امام خمینی(ره) از او «حر» زمان ساخت. بعد از کودتای 28 مرداد او کم‌کم به قدرت و سیاست نزدیک شد اما همیشه اعتقادات مذهبی او زبانزد بود. بچه پایین‌شهری که به سرعت از بارفروشان معتبر میدان شد و همیشه در کنار اقشار محروم جامعه بود و تکیه او در شب تاسوعا و عاشورا پر می‌شد از دسته‌های عزاداری. صف طویل عزاداران با انبوهی از علم و کتل و پرچم‌‌های سبز و سرخ و سیاه و علامت‌های چند تیغه، فضای حزن‌آ‌لودی را خلق می‌کرد که همراه با مارش عزای دسته نظامی، فاجعه کربلا را به تصویر می‌کشید. طیب با پای برهنه روی آسفالت داغ با پیراهن مشکی و لب تشنه در انتهای دسته حرکت می‌کرد و جلودار دسته برادر بزرگ او طاهرخان بود. طیب نذر داشت که در تاسوعا و عاشورا آب نخورد و سرانجام در محرم سال 42 و در روز شانزدهم خرداد دستگیر و به زندان افتاد و از اعتقادش دست نکشید. وقتی جسد او را به غسالخانه گورستان مسگرآباد آوردند هیچ‌کس باور نمی‌کرد جمعیتی که برای تشییع جنازه او آمده‌اند در ذهن خود خاطرات چاقوکشی، زندان رفتن و در نهایت تغییر مسیر او به سمت دین را مرور می‌کردند. بعضی از مغازه‌ها و خانه‌ها در محله او واقع در میدان خراسان سابق بر سر در منازل و خانه‌هایشان پرچم سیاه نصب کردند. هنوز هم تکیه طیب در خیابان قیاسی برپاست و در روز عاشورا و روز سیزدهم محرم طوق طیب به تکیه دولت و چهارراه سیروس برده می‌شود. طیب در سال 1280 شمسی در تهران متولد شد. شش کلاس بیشتر درس نخواند و رفیق ناباب و بساط‌ گناه او را درگیر ظاهر دنیا کرد و تشنه قدرت. اما بالاخره فوت و فن کار و کاسبی را در میدان میوه‌فروش‌ها یاد گرفت و بعد یک سروگردن از همه بالاتر شد. در میدان امین‌السلطان، اسم طیب که شنیده می‌شد کار همه راه می‌افتاد.

تیب


89/12/26::: 10:33 ع
نظر()